بحران میانسالی منتظر همه ماست
فهرست مطالب
1.بحران میانسالی در کشور های توسعه یافته
2.بحران میانسالی چه مشخصاتی دارد؟
3.از دست رفتن فرصت ها
4.فعالیت هایی ناغایتمند
در این متن خواهیم خواند
در میانسالی، این آونگِ رفتوآمد میان اهداف پراکنده آنچنان روح و روان ما را فرسوده میکند که دچار بحران میشویم و حس پوچی یا بیهودگی دست از سرمان برنمیدارد. کیرن ستیا در کتاب فلسفیِ اخیرش نقشۀ فرار از این بحران را کشیده است.
هرگاه به هدفی میرسیم، مثلاً فارغالتحصیل میشویم یا خانهای که دوست داریم را میخریم، آن هدف ناپدید میشود. به خودمان میگوییم «خب حالا چی؟» و مجبوریم پروژۀ جدیدی را کلید بزنیم تا زندگیمان دوباره معنادار شود. در میانسالی، این آونگِ رفتوآمد میان اهداف پراکنده آنچنان روح و روان ما را فرسوده میکند که دچار بحران میشویم و حس پوچی یا بیهودگی دست از سرمان برنمیدارد. کیرن ستیا در کتاب فلسفیِ اخیرش نقشۀ فرار از این بحران را کشیده است.
کیرن ستیا فیلسوفِ دانشگاهی و خالق و نویسنده کتابهای علمی مهمی دربارۀ عقل، شناخت و عمل است. کتاب جدید او را با طیب خاطر باید در قفسۀ «خودیاری» کتابفروشیها گذاشت. کتاب او اثری فلسفی است. اما این اثر فلسفی بناست شما را در مورد مسئلۀ میانسالی یاری کند.
ستیا زمانی که اولین نشانههای بحران میانسالی خود را احساس کرد در شغلی مناسب بهعنوان استاد فلسفه در یکی از بهترین دانشگاهها، به اضافۀ همۀ برکات و نعماتی که از عضویت ثابت در طبقۀ بورژوا میتوان کسب کرد را داشت. اما برای ستیا همۀ این دستاوردها چیزی پوچ بود.
او میگوید: وقتی درنگ کردم و به زندگی خود اندیشیدم، که بسیار سخت برای ساختنش کار کرده بودم، آمیزهای ناهمساز از نوستالژی، تأسف، تنگناهراسی، تهیبودن، و ترس را احساس کردم.
بهزیستی افراد -احساس ذهنیشان از اینکه چقدر زندگیشان خوب است- در طول زمان تغییر میکند.
در ابتدای بزرگسالی و در سنین پیری بهزیستی بالاست، اما در میانۀ زندگی افول میکند، بهویژه در دهههای چهل و پنجاهسالگی.
ستیا متذکر میشود که در کشورهای درحالتوسعه این بحران کمتر مشخص است. درواقع این بحران بیشتر در زمرۀ مشکلات کشورهای جهان اول است. پس با اینکه احساس پوچی و تأسف در ستیا اندکی زودتر از سن رایج ظهور کرده است، اما پدیدهای فراگیر را نشان میدهد.
بحران میانسالی چه مشخصاتی دارد؟
ستیا میگوید در شکلهای متفاوتی بروز میکند: گاهی فرد احساس میکند زندگیاش تهی است؛ گاهی فرد، غصهدارِ گزینههایی میشود که زمانی در برابرش گشوده بودند ولی دیگر از دست رفتهاند.
از نظر خیلیها، بحران میانسالی حاوی اندیشۀ مرگ و فناپذیری است. فرآیند بزرگشدن یکجور غربالشدن تدریجی گزینههاست. طوری که وقتی به سن و سال من برسید، تا حد زیادی شکل زندگیتان دیگر تعیین شده است، مگر اندک فرصتهایی برای ایجاد تغییرات سطحی در اینجا و آنجای زندگی. ازدستدادن این گزینهها آدم را آزار میدهد، حتی اگر هیچ دلیلی برای پشیمانی و تأسفخوردن بر مسیری که در زندگی در پیش گرفتهاید نداشته باشید.
وقتی درنگ کردم و به زندگی خود اندیشیدم، که بسیار سخت برای ساختنش کار کرده بودم، آمیزهای ناهمساز از نوستالژی، تأسف، تنگناهراسی، تهیبودن، و ترس را احساس کردم.
آسیبشناسی بیهودگی در میانسالی را در اینجا میتوانیم ببینیم: هر وقت یک پروژه را به اتمام میرسانیم، از زندگی ما ناپدید میشود، و مجبوریم دنبال پروژهای جدید بگردیم تا به زندگیمان معنا بدهد. چطور میتوانیم از این تردمیل خلاص شویم؟ بصیرتی که ستیا عرضه میکند یادآور این نکته است که همۀ فعالیتها غایتمند نیستند. فعالیتهای ناغایتمند بنا نیست هیچ وضعیتی را به اتمام برسانند.
گاهی اوقات من دخترم را پیاده به مدرسه میرسانم. اما من و دخترم میتوانیم برای پیادهروی هم بیرون برویم، که هیچ هدف دیگری بهجز خود پیادهروی ندارد. فعالیتهای ناغایتمند را هرگز نمیتوان به اتمام رساند: در پیادهرویِ صرف، هدف ما رسیدن به جای خاصی نیست؛ قدمزدن فقط برای قدمزدن انجام میشود. فعالیتهای ناغایتمند نسبت به چرخۀ اتمامیافتن و ناپدیدشدن، که وجه مشخصۀ فعالیتهای غایتمند است، عایقبندی شدهاند.
در اکنون زندگی کن، چیزهای ناغایتمند را تعقیب کن.
این پاسخ همانقدر بیمزه است که فلسفه پیچیده است، اما باز هم قطعاً راهنمایی بسیار خوبی است. و با توجه به اینکه فیلسوفان مکرراً گفتهاند کاری که ما میکنیم بسیار بیشتر از آن چیزی است که بسیاری احساس کردهاند قادر به انجام آن هستیم، راهنمایی پیادهروی ستیا را باید قدر دانست. کتاب او یادآور این نکته است که فلسفه، در بهترین حالت، هم میتواند حکیمانه باشد و هم انسانی.
برای تفکر:
راهکار شما برای بالا بردن بهزیستی در میانسالی چیست؟
به نظر شما میتوان با احساس بیهودگی در میانسالی مقابله کرد؟
پست های مرتبط
27 آذر 1402
10 شهریور 1401
9 شهریور 1401
9 شهریور 1401
8 شهریور 1401
دیدگاهتان را بنویسید