خشم ما در موقعیت های ناگوار
فهرست مطالب
- تعریف خشم
- خشم به منزله حفاظت
- تعریف خشم از منظر فروید
در این متن خواهیم خواند
در این متن به مساله خشم با نگاهی متفاوت تر به بررسی خواهیم نشست. خشم از منظر لمب و فروید را خواهیم خواند و تحلیل خواهیم کرد.
خشم، با شکستن سدهای دلسردی و ناامیدی، می تواند فرد را قدرت دهد تا دست به کارهای بزرگ بزند. چارلز لمب، شاعر و مقاله نویس بریتانیایی، می نویسد: «خشم بجا و به موقع می تواند جلوهای جذاب و پسندیده به خود بگیرد.» و نیز می تواند اسباب سقوطتان را فراهم آورد و، در مواقع اضطراری، با اوج جنون تفاوتی نداشته باشد. در اینجا، هنر توانایی هدایت خشم در مسیر درستش است. و این هنر است چراکه خشم همیشه مسئله ای پیچیده است. مسلما خشم به حق با عدالت در پیوندی تنگاتنگ قرار دارد عصبانیتی همراه با حفظ شرافت خویش. اما آتش غضب هر لحظه میتواند چنان بالا بگیرد که شعله هایش همه چیز را خاکستر کنند.احساس محافظت کننده یکی از دریافت های خردمندانه ی زیگموند فروید روشنگر این است که چرا خشم احساسی بسیار ضروری برای بهبود بخشیدن به وضعیت زندگی است. انسانها دائما سرزنش ها را متوجه خود یا دیگران می کنند: گناه مشکلات را از دوش خود برمی دارند و به گردن دیگران می اندازند، یا برعکس. این شکلی از فرافکنی است که آنها را در مقابل احساسات فراتر از تحملشان محافظت می کند.
خشم باید در مسیر درست هدایت شود، مسیری که فروید آن را هدف صحیح مینامد. مشکل دیگر آنجاست که خشم را اغلب احساس ناخوشایند می دانند. به گمان فروید، از همین روست که وسوسه ی شدیدی داریم به پنهان کردن خشممان تا مجبور نشویم خود را در پرتو آن آشکار سازیم. او به ویژه در عمل و در حین کار در برخورد با افسردگان چنین سازوکاری را مشاهده کرده بود. (ناخشنودی جذاب تر از خشم است. این راه دیگری است برای اندیشیدن در این باره که خشم می تواند چه احساس ظریفی باشد.
ایک مثال معمول در این زمینه به رابطه ی میان پدر و فرزند اشاره دارد. فرزند وقتی مورد بازخواست یا تنبیه پدر قرار می گیرد ممکن است نسبت به او دچار احساس خشم شود و همزمان بابت این خشم دچار احساس گناه هم بشود چراکه فرزند تمنای عشق پدر را هم دارد. بنابراین خشم فرزند به جانب خودش هدایت می شود، راهکاری ناخوداگاه برای پرهیز از احساس گناه، هرچند به همراه یک تأثیر جانبی زیانبار: فرزند به تدریج مبتلا به ازخودبیزاری و خودملامت گری می شود: «تقصیر من است.» و همین اوضاع را پیچیده تر هم می کنند چرا که در ادامه خودانتقادی ناشی از خشم هم ممکن است سرکوب شود چون آن هم وضعیت تحمل ناپذیری است. و این ها همه بچه را دچار احساس غالب و خام بی ارزش بودن خواهند کرد که می تواند در قالب افسردگی بروز یابد. سرزنش و انتقام : همه گونه پیچیدگی را میتوان به این روایت ساده شده اضافه کرد. (فرويد خودش در این مورد کاملا مطمئن بود که روان بشر هیچ گاه به آن سادگی هم نیست که روانکاوان وسوسه میشوند تصور کنند.)
خشم می تواند در پیوندی نزدیک با احساساتی همچون سرزنش و انتقام قرار گیرد.چارلز لمب، شاعر و مقاله نویس بریتانیایی، می نویسد: «خشم بجا و به موقع می تواند جلوهای جذاب و پسندیده به خود بگیرد.»
خشم می تواند در پیوندی نزدیک با احساساتی همچون سرزنش و انتقام قرار گیرد. و برعکس آن نیز صادق است: خشم می تواند منجر شود به روندهایی که در آن افراد با آنچه مایه ی خشمشان است احساس نزدیکی کنند؛ مثالش می تواند حالت هایی باشد که میان زوج هایی اتفاق می افتد که رابطه شان شامل چرخهای مکرر یا دوری باطل از خشمها و خشونت ها و به همان اندازه آشتیها و ملايمتهاست. این دو احساس متفاوت در واقع متضاد نیستند، بلکه بخشی از یک عقده / گره واحدند.
و اگر بدین گونه است که اوضاع نامساعد می شوند، شاید بتوان با شناخت سرچشمه های اصلی خشم اوضاع را مساعد کرد، گرچه معمولا موضوع به این سرراستی نیست.
برای تفکر:
خشم را شما چگونه تعریف میکنید؟
پست های مرتبط
27 آذر 1402
9 شهریور 1401
9 شهریور 1401
8 شهریور 1401
5 شهریور 1401
دیدگاهتان را بنویسید