تلاشی برای داشتن آزادی اختیار
فهرست مطالب
- ابعاد آزادی
- تعریف آزادی
- آزادی در ارتباطات جمعی
در این متن خواهیم خواند
ما در جامعهمان اهمیت والایی برای «آزادی» قائلیم. شاید نخستین بار در تاریخ باشد که از آزادی به عنوان حقی قطعی و مسلم برای هر انسان سخن به میان میآوریم.گاهی چنان در خوب و ضروری بودن این کیفیت از زندگی غرق میشویم و آن را برای خود بدیهی میدانیم که که اصلا دقت نمیکنیم که منظورمان از آزادی واقعا چیست؟
ما در جامعهمان اهمیت والایی برای «آزادی» قائلیم. شاید نخستین بار در تاریخ باشد که از آزادی به عنوان حقی قطعی و مسلم برای هر انسان سخن به میان میآوریم.
گاهی چنان در خوب و ضروری بودن این کیفیت از زندگی غرق میشویم و آن را برای خود بدیهی میدانیم که که اصلا دقت نمیکنیم که منظورمان از آزادی واقعا چیست؟
اما مسئله آنقدر ها هم که به نظر میرسد ساده نیست. نخست آنکه آزادی دو بعد دارد: « آزادی از» چیزهایی که دوست نداریم زمینگیر یا محدودمان کند مثلا فقر، درد یا ترس و همچنین« آزادی برای» چیزهایی، که به نظر من از بعد اول مهم تر، لذت بخش تر و غنی تر است.
همین بعد دوم آزادی است که با تنهایی پیوند خورده است.فیلسوفی به نام آلیس کولر در کتاب ایستگاه های تنهایی، آزادی را اینگونه تعریف میکند که نه تنها هیچ گونه مانع و محدودیتی نداشته باشیم؛ بلکه طبق قوانینی خودخواسته و خودمختار شویم. وقتی انتخاب هایمان از این درک اصیل نشئت میگیرد که زندگیمان چگونه است و چگونه میتواند باشد.
به منظور دستیابی به نوع دوم آزادی باید به «درکی اصیل» از اینکه«زندگیمان چگونه است و چه طور میتواند باشد» برسیم؛ یعنی باید خودآگاه شویم.
ما میدانیم که در حضور افراد دیگر ما آزادی شخصیمان محدود تر خواهد شد . سطحی ترین مثال اش این است که ما در حضور دیگران دست در بینی خود نمیکنیم. در سلسله مراتب اجتماعی بالاتر، در بسیاری از اماکن کاری حتی در این روزگار آزادی باید سبک لباسی خاص و یونیفرمی مشخص به تن کرد و در اکثر مراکز قوانین پوششی ضمنی و آشکاری دارند.
داشتن آزادی در ارتباطات جمعی محدود تر میشود و این رعایت قانون از جانب افراد الزامی است و از سمت همه افراد امری پذیرفتنی تلقی میشود. این محدودیت ها و کوتاه آمدن ها در هر رابطه و چهارچوبی خوبی و بدی اجتناب ناپذیری نیز دارد و بهایی که همه افراد پذیرفته اند که بپردازند.
ما حسی عمیق تر هم داریم که به ما میگوید تنها بودن آزادی شخصی را بیشتر میکند. آر دی لینگ، روان پزشک تندرو، مونولوگ کوتاهی نوشت تا نشان دهد خود عشق و آرزوی خیر و نیکی برای عزیزانمان چطور میتواند آزادی شخصی را به شدت پیچیده سازد.
ما حسی عمیق تر هم داریم که به ما میگوید تنها بودن آزادی شخصی را بیشتر میکند.درواقع اندکی تنهایی میتواند ارتباطات بهتری هم به وجود آورد چون این ارتباطات، آزاد و فارق از بند و محدودیت هستند.
با وجود این، اعتقاد غالب بر این است که وقتی افراد میدانند که چه میخواهند زندگی با دیگران به نظر روان تر و ساده تر پیش میرود، حتی وقتی در مقابل لذت جمعی که مهم تر از لذت شخصی است کوتاه بیایند. هیچ چیز بیش از کسی که همواره بی تفاوت است، به روابط گرم و صمیمی لطمه نمیزند. اگر کسی از خودش چیزی نداشته باشد که سر میز بگذارد یک فرد کامل به نظر نمیرسد. این نشان میدهد حتی آنهایی که میدانند در انواع و اقسام روابط کاملا خودشان هستند، برای تنها بودن باید توانایی و قابلیتی داشته باشند و احتمالا دست کم چند فرصت دارند که بتوانند از این توانایی استفاده کنند.
اگر میدانید که هستید و میدانید که چون دلتان میخواهد با دیگران در ارتباط باشید با آن ها ارتباط دارید، نه به این دلیل که مجبور هستید، نیاز یا حرص و طمع شدید دارید میترسید بدون اینکه دیگران زنده بودنتان را تایید کنند وجود نداشته باشید، میتوان گفت که شما آزاد هستید.
درواقع اندکی تنهایی میتواند ارتباطات بهتری هم به وجود آورد چون این ارتباطات، آزاد و فارق از بند و محدودیت هستید.
برای تفکر:
به نظر شما تنهایی تا چه میزان میتواند در مقدار آزادی ما تاثیرگذار باشد؟
پست های مرتبط
27 آذر 1402
10 شهریور 1401
9 شهریور 1401
9 شهریور 1401
8 شهریور 1401
دیدگاهتان را بنویسید