خیانت، این مسأله دردآور
فهرست مطالب
- چرایی خیانت
- کنار آمدن با این مسأله
- بخشش یا پذیرش
در این متن خواهیم خواند
برای بررسی خیانت، پیش از هر چیزی باید فهمید چرا مسأله ی دردآوری است. وقتی به کسی اعتماد می کنیم جنبه های خصوصی وجودمان را با او در میان می گذاریم. پس وقتی این اعتماد شکسته میشود، حس آسیب پذیری و بی پناهی به سراغ مان می آید.
وقتی اتفاق بدی می افتد ناراحت میشویم، اما اگر به دست کسی رخ بدهد که در شرایط سخت از او انتظار کمک داشتیم، توهین هم به این ناراحتی اضافه میشود. گاهی بقیه خیانت را موضوعی کم اهمیت می پندارند، مخصوصا در موارد رایجی چون بی وفایی. ولی کنار آمدن با این تجربه برای کسی که به او خیانت شده، خیلی سخت است. برای همین حتی یک بی اعتمادی کوچک هم می تواند رفاقت را خراب کند.
برای بررسی خیانت، پیش از هر چیزی باید فهمید چرا مسأله ی دردآوری است. وقتی به کسی اعتماد می کنیم جنبه های خصوصی وجودمان را با او در میان می گذاریم، یعنی چیزهایی که به راحتی در اختیار بسیاری از افراد نمی گذاریم. پس وقتی این اعتماد شکسته میشود، حس آسیب پذیری و بی پناهی به سراغ مان می آید، از دست خائن عصبانی می شویم، بابت این اعتماد از دست خودمان هم ناراحت میشویم، جهان جای خشنی به نظر می رسد و سعی می کنیم دیگر در چنین موقعیتی قرار نگیریم و احساس تنهایی می کنیم و منزوی میشویم.
پیش از این که فکر کنید چه طور خیانت را کنترل کنید، باید بدانید شاید عده ای بی جهت چنین حسی پیدا کنند. ژان راک روسو بدترین مثال فلسفی این مورد است. در سال ۱۷۶۶ هیوم این فیلسوف سوئیسی بی بضاعت و جفادیده را به انگلستان برد و کمکش کرد خانه بگیرد و از حمایت دیگران بهره مند شود. اما بنا به دلایلی نامعلوم، روسو متقاعد میشود که تمام مدت می میخواسته به او آسیب بزند. در نامه ای می نویسد: «خودم را در آغوش تو انداختم. ظاهرا مرا به انگلستان بردی تا به من پناه دهی، اما در اصل آبرویم را بردی. مردم دوست دارند فریب بخورند و تو هم همین کار را کردی.»
بدگمانی روسو بیمارگونه بود، اما همه می توانیم بی دلیل دچار خیال خیانت شویم یا هر نوع مسامحه ی قابل درکی را به منزله ی بداندیشی ببینیم. پیش از مقابله با خیانت، باید دید آیا چنین اتفاقی واقعا رخ داده یا نه.
اگر واقعا مورد خیانت قرار گرفتیم، می توانیم از بینش های ارزشمند مارتا ناسباوم بهره بگیریم. او می گوید باید عمق ناراحتی مان را بپذیریم، زیرا «وقتی فرد چیز ارزشمندی را از دست میدهد، غصه و سوگواری برحق و نیاز است.» اما باید مراقب خشم باشیم که بی جهت ما را روی فرد خطاکار متمرکز می کند و اجازه ی حرکت رو به جلو را نمی دهد.
جالب این جاست که به نظر ناسیاوم، بخشش نقشی حیاتی در این فرآیند ندارد و می گوید مشکل اینجاست که فرد بخشاینده دچار تکبر میشود. به جای آن به پاسخی ملایم و عاری از کینه به حرکت غلط عزیزان مان نیاز داریم. یعنی باید نقاط ضعف طرف مقابل را درک کنیم و عذرخواهی و اقدامات جبرانی اش را بپذیریم. همه بدون مبرا کردن طرف مقابل میتوانیم چنین کاری کنیم.
بخشش نقشی حیاتی ندارد و می گوید مشکل اینجاست که فرد بخشاینده دچار تکبر میشود. به جای آن به پاسخی ملایم و عاری از کینه به حرکت غلط عزیزان مان نیاز داریم.
از نظر تاسباوم مهم ترین نکته حرکت به جلوست. خیانت می تواند رفاقتی اساسی را از ما بگیرد و زندگی مان را دچار خلأ كند. بهترین کار این است که آن خلأ را پر کنیم. یک روش این است که پیوندهای جدیدی برقرار کنیم و رفاقت های کنونی را تقویت کنیم یا از تنهایی لذت ببریم و فعالیت های ارزشمندی پیدا کنیم. اما کار آسانی نیست و نباید خود را سرزنش کنیم.
بخش اساسی فرآیند، درک این موضوع است که اگر باز هم به دنبال روابط صمیمانه هستیم، باید پذیرای خیانت های جدید نیز باشیم. قطعا انزوای دائمی شما را از یک زندگی کامل محروم می کند، اما با نگاه به زخم های قدیمی می توان به یاد آورد که نباید از دیگر انسان ها انتظار زیادی داشت. همان طور که هیوم می گوید: «جنون و ضعف اخلاقی و شرارت انسان باید در نگاه فیلسوف و مورخ چیزهایی عادی تلقی شوند.»
برای تفکر:آیا شما نیز این تجربه را داشته اید؟ آیا در میان اطرافیان با این تجربه مواجه شده اید؟ به نظر شما بهترین نحوه برخورد انسان با این تجربه چیست؟
پست های مرتبط
27 آذر 1402
10 شهریور 1401
9 شهریور 1401
9 شهریور 1401
8 شهریور 1401
دیدگاهتان را بنویسید